نهضت علمی فلسفی اروپا و تحولات گسترده جهانی
داود راوش
در باره اینکه چگونه اندیشه های کلیا بر کلیه عرصه های حیات سایه افگنده بود و حدودا یکهزار سال دوام یافت ، نگاهی داشتیم گذرا که در شماره های قبلی این هفته نامه انتشار یافت . پیوست به آن و دیگر چشم انداز ها به فلاسفه و مکتب های فلسفی در یک بحث کلی به اهمیت و نقش سازنده آن دوره از تاریخ فکر ، فلسفه و تحولات علمی بشر می پردازیم که در حقیقت سرآغاز زنده گی نوین به شمار رفته و تا زمان ما به پیامد های آن همه موفقیت های چشمگیر بشریت شاهد هستیم.
سایه سیاه قرون وسطی ضرورت روشنایی بزرگی را در بطن خود می پروراند که فرایند آن همانا رنسانس و یا نهضت بزرگ علمی و فلسفی در اروپا بود که تغیر و تحول چشمگیری را در زنده گی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و حتا دینی که در محراق همه ، حرکت خرد گرایانه وجود داشت ، سبب گردید . این حرکت ، جهش و انقلاب عظیم در قاره اروپا محدود نماند ، فراگیر شد و تاثیر شگرف خود را به سایر ملل و نحل جهان بجا گذاشت.
کشف ماشین بخار یا ماشین و موتور توسط جیمز وات که در حقیقت محور انقلاب حرکی و سرعت انتقال در جهان به شمار می رود در واقع برای همه انواع انجن تا عصر حاضر سنگ بنای ساختمان با عظمت تخنیک و تکنولوژی میباشد. ماشین چاپ که توسط گوتنبرگ کشف شد گام نهایت ارزنده برای نقل و انتقال دانش و چاپ کتب علمی بود. همه اختراعات و اکتشافات که به سرعت در قرن پانزدهم انجام می یافت در قرون شانزدهم و هفدهم به اوج کمال رسیدند که دنباله آنرا در قرن های بعدی 18 و 19 و حتا بیستم آشکارا ملاحظه می کنیم. جدایی افکار قرون وسطی را با عصر تجدد حیات فرهنگی و بیشتر در زمینه حیات معنوی آن دوران ، فاصله یی را می بینیم که میان تسلط کلیا در قرون وسطی و عدم تسلط آن و آهسته آهسته کمرنگ شدن آن تسلط مطلق در دوره رنسانس ایجاد گردید. در قرون اوسطی حتا پرداخت به علوم طبیعی هم در انحصار طلاب علوم دینی بود، در حالیکه بعد از رنسانس شاگردان به طور مستقلانه به تحصیل علوم نیز می پرداختند.
نکته مهم دیگر که برخلاف قرون وسطی در عهد رنسانس بوجود آمد عبارت بود از تجدید نظر به فکر و فلسفه دوران باستان نه اینکه مانند دوران قرون وسطی صرفا بر حافظه سپردن و ندرتا تفسیر کردن آنها. روش تجربه و مشاهده در امور علمی بیشتر و بهتر مورد استفاده قرار گرفت و برخورد خردگرایانه به قضایا صورت پذیرفت و به دانش صرفا کتابی پایان داده شد.
باوجودیکه در قرن سیزدهم راجربیکن انگلیسی و در قرن پانزدهم لئونادوداونیچی ایتالیایی که نقاش شاعر ، ادیب بود حضور داشتند و به حق آنان را میتوان از پیش کسوتان نهضت علمی اروپا دانست اما در قرن شانزدهم عده یی بیشتری از علما و فلاسفه ظهور کردند ، که بعدا در قرن هفدهم به جنبش بزرگی از علما و فلاسفه برمی خوریم . در این قرن کسپرنیک پولیندی ، کپلر آلمانی ، گالیله ایتالیایی و در علم سیاست ماکیاولی و توماس مور انگلیسی را داریم که در پهلوی آنها عده یی دیگری از علمای مهم وجود داشتند که از ذکر نام آنها غرض جلوگیری از طوالت کلام گذشتیم . در قرن شانزدهم بیشتر فلاسفه هنوز تحت تاثیر اندیشه های افلاطون و ارسطو قرار داشتند ، آثار این فلاسفه از زبانهای دیگر مانند زبان عربی به لاتین ترجمه شده و بعد بدسترس آنها قرار می گرفت که این امر به نوبه خود مشکل فهم متون آن فلاسفه را نیز به بار آورده بود. بعضی از علما در این دوره هم متقبل رنج های بیکران گردیدند و حتا جان های خود را در راه تحقق آرمانهای علمی شان فدا کردند ، چون هنوز تفکیک میان مسایل دینی و علمی صورت نگرفته بود و علاوه بر آن تسلط کلیسای ارتدکس کاملا برچیده نشده بود . از جمله قربانیان راه دانش میتوان از وانینی ایتالیایی ( vanini) که زبانش را بریدند و زنده سوزانیدند. آتین دوله ( Etienne dolet) و جیوردانوبرونو ( Giordano bruno) که هر دو زنده سوختانده شدند و قبل از اعدام زجر های کشیدند،میباشند. اینها فلاسفه وحدت الوجودی اند و از پیشقدمان فلسفه جدید به شمار می روند. فرزانه دیگر ایتالیایی که نیز رنج های فراوان مانند زندان و شکنجه را متقبل شد تا چراغ دانش روشن باشد کامپانلا (campanella) است. کامپانلا همه موجودات را صاحب روح می دانست و قدرت و اراده آنها را مخلوق خداوند معرفی میکرد.
این دوران پر از فراز و فرود تاریخ در متن خود آهنگ تکاملی داشت که جهت پیشبرنده گی آن ثابت بود. این جهت تکاملی و پیشرونده باعث آن شد تا در قرون بعدی و بویژه قرن بیستم شاهد تحولات چشمگیر در سطح جهانی باشیم. اینکه چرا گذشته تحولات و پیشینه آن حایز اهمیت است و به آن می پردازیم ، باید گفت که اگر این برخورد تاریخی را برحوادث نداشته باشیم، تحول و تکامل حتا موجود در نظر ما معجزه گونه جلو کرده و پیوند و تسلسل آنرا نمیدانیم .
با آنکه در قرن هفدهم علما و دانشمندان و فلاسفه دیگر نیز حضور داشته اند ولی سر آغاز اندیشه های فلسفی جدید و تحول علمی – ادبی و فلسفی رنسانس نقش فرانسیس بیکن انگلیسی و رنه دیکارت فرانسوی خیلی ها ارزنده است. فرانسیس بیکن با همه گرفتاری های دولتی و شخصی دیگر ، پیوسته به تحصیل علم و پژوهش فلسفی ادامه داد و آثار زیادی از خود به جا گذاشت از جمله مهم ترین آثار وی همان نوشته های است که در زمینه شیوه علمی جدید و پایه گذاری آن شیوه بوده است.
خدمت بزرگی که فرانسیس بیکن انجام داده قاعده و شیوه کسب علم است. در حقیقت برخورد مشخص علمی و نجات علم از موهومات کار ارزنده یی است که او انجام داده است. با آنکه همه آثار بیکن در دسترس نیست صرف دو جلد و برخی قطعات از مجلات دیگر ، ولی به صورت کل افکار وی بیان شده است. بیکن علاوه بر این که فضایل و معایب اهل علم و موانع کشف حقیقت ، منظور حقیقی علم ، روش های غلط پیشینان به ویژه افلاطون و ارسطو را برملا می کند ، به صورت اخص درباره منطق ارسطو که به منطق قیاس معروف است خط بطلان می کشد . بیکن روش فکری خود را پیشکش می کند که عبارت است از مشاهده و تجربه در امور طبیعت که به آن وسیله جمع آوری مواد صورت گیرد. عمدتا از جز به جز و از آن به طرف کل حرکت می شود. به عباره دیگر اگر در منطق ارسطو یا قیاس از کل به جز می رفتیم برعکس در نزد بیکن از جز به کل رفتن در محور روش کار قرار می گیرد. ارغنون جدید که بخشی از کتاب نا تکمیل احیا العلوم بیکن است اصول اساسی آموزش های او به شمار می رود.
در حقیقت این اثر بیکن و در مجموع تصنیفات او بود که اروپاییان را وار مرحله ای جدیدی از تحقیقات و پژوهشهای علمی و فلسفی کرده است و این بزرگترین خدمتی است که او به انجام رسانیده . عمدتا اهل علم را از موضع گیری ها و برخورد های خشک ، تعصب آمیز و متحجر و اسکولاتیک بیرون کرده و روش تحقیق جدید را بر اساس مشاهده و تجربه مستقیم اشیا مطرح کرده است. اهل علم را به رفتن به پای خود تشویق کرده اهمیت کشفیات علمی را برای بهبود زنده گی بشر متبارز میسازد.
یکی از فلاسفه دیگری که در دوران رنسانس از اهمیت ویژه برخوردار است و توانسته جایگاه رفیعی داشته باشد، رنه دیکارت فرانسوی است . بعد از تحصیلات مختصر در فرانسه که اوضاع و احوال مساعدی نداشت به سیر و سیاحت پرداخت و از کتاب مفتوح طبیعت که آدمیزاده نیز جز فصول آنست فرا گرفت و را و رسم خویش را بنا نهاد . دیکارت بعد از سیر و سفر گوشه نشینی اختیار کرد و جز با افراد محدود با دیگران سر و کاری نداشت. بزودی کتاب معروف ” گفتار در روش ” را نوشت و در ظرف کمتر از 7 سال ” تفکرات در فلسفه اولی ” و ” اصول فلسفه ” را به رشته تحریر در آورد . به زودی شهرت فراوان کسب کرد زنده گی فیلسوف که با مشکلات و موانع همراه بود خیلی ها پر بار و با محصول است که در این نگاه گذرا نمیتوان به همه آنها پرداخت . به طور کل باید گفت که روش ریاضی را عمومیت داد و قریحه و استعدادش در ریاضی و در هندسه تحلیلی بود . حل معاملات درجه سوم و چهارم و روشن کردن معلومات به حروف کوچک و بزرگ یعنی آشکار ساختن معلوم و مجهول به حروف کوچک و بزرگ و…
اینکه در زمینه حکمت و فلسفه چه دست آورد های از دکارت بجا مانده به صورت نمونه صرف از شک دستوری او نام برده و اشاره یی مختصری مینماییم . شک دیکارتی از نوع شک شکاکهای گذشته نبوده بلکه منظور او این بود که بتواند به قوه تعقل و به تفحص شخصی خویش اساسی در علم به دست بیاورد و باور حاصل کند که علمش تقلیدی نیست. شک را راه رسیدن به باور می داند ، به این سبب این شک را شک دستوری یا مصلحتی خوانده اند. او می گوید به محسوسات اعتبار نیست که اکثرا حواس مرتکب خطا می شود.
جمله معروف ” می اندیشم پس هستم ” از دیکارت به یادگار مانده که به معنی فکر دارم پس وجود دارم ، می باشد.
در نتیجه گفته می توانیم که جنب و جوش یا تجدید حیات علمی ، ادبی و فلسفی در اروپای غربی و مرکزی که سر آغاز تحولات عظیم در حیات بشر گردید همانا رنسانس است که از رد نظریات بطلیموس که زمین را مرکز کاینات می دانست و منطق ارسطو که صرفا از کل به جز رفتن را اساس روش می پنداشت شروع گردیده بود. طوریکه اشاره شد فرانسس بیکن و رنه دیکارت قلعه و حصار های قرون وسطی را در هم ریختند و عقل و خرد آدمی را از بند رهانیدند. آنها به شیوه خیلی ها خردمندانه نه تنها بر تسلط کلیسا پشت پا زدند ، بلکه حاکمیت حدودا دوهزار ساله منطق مسلط و فلسفه کاملا مروج ارسطو و یونان باستان را پایان بخشیدند.