خیسور خوښ کړئTwitterFacebook

معین مرستیال: تفاوت را ببینید

اوایل سال ۱۳۵۲ هجری شمسی بود. من تازه بحیث استاد در پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل توظیف گردیده بودم. در صحن پوهنتون کابل چمن ها،گل بته ها،مرسل های کنار پیاده رو ،درختان ناجوی بلند قامت به زیبایی گل های شب بو وپتونی عطر اگین کیفیت خاصی بخشیده بود. در آن سوی این زیبایی کانتین ساده ای قرار داشت که میز و چوکی های چوبی اش به زیر ناجو ها ودرختان زینتی توجه هر یک را به سوی یک چاینک چای سبز وچند دانه نقل بادامی می کشاند. در اوایل این سال هنوز دوران شاهی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بود وزیردفاع ملی یگانه ستر جنرال افغانستان خان محمد خان نام داشت دختر وزیر دفاع در همین سال شاگرد صنف اول پوهنځی ادبیات بود. او در یک موتر شورلیت سیاه با محافظین تشریفاتی اردو که غالباً شاید صاحب منصب بودند به پوهنتون می آمد. در وقت تفریح با همین موتر یک دور صحن پوهنتون را می زد و نمایش می داد که با چه نوع موتر گشت و گذار دارد. یگان وقت یکی دو خواهر خوانده خود را هم تا چای خانه ها وکانتین های حشمت ساسچ ‌و شیر یخ تا عقب ادیتوریم پوهنتون چکر می داد. چند ماه بعد ازین روز ها در نتیجه یک کودتای سپید بتاریخ ۲۶ سرطان سردار داود خان به قدرت رسید وهمه وضعیت سیاسی تغیر کرد ،بعضی از وزرا به شمول اعضای خاندان سلطنتی در خانه های شان نظر بند گردیدند. جنرال عبدالولی داماد پادشاه که قوماندان قوای مرکز بود بعد از چند ساعت مقاومت در منزلش واقع شش درک وشهزاده احمد شاه که نایب سلطنت بود در همان شب دستگیر شده بودند. پادشاه در همان زمان چند هفته قبل از از کودتا غرض تفریح و سیاحت به ایتالیا رفته بود. ما که یکروز بعد از کودتا به پوهنتون رفتیم هواو ‌فضای پوهنتون تغییر نداشت ،همان باغبان‌ها و کار مندان مثل روز های قبل مصروف کار های شان بودند. چایخانه ها بجایش قرار داشت وهیچ گل و گل بته ها را شمالی نزده بود. مگر شوورلیت هاو گشت وگذار شهزاده نما ها را در پوهنتون نمی دیدیم. حدود یکسال دگر هم زندگی عادی گذشت ،یگان وقت اگر از نان کفیتریای پوهنتون که همیشه کچالو، لوبیا وبعضاً سبزی وچلو میبود خسته می شدیم وحقالزحمه یگان مضمون ما که در مجله وږمه وادب نشر می شد به جیب استادان میبود به کبابی مشهور هراتی درمیر ویس میدان غرض صرف کباب داشی می رفتیم. سال ۱۳۵۴ هجری شمسی فرا رسید. خبر شدیم که دختر ریس جمهور داود خان شاگرد پوهنځی ادبیات است اما هیچکدام تا زیاد وقت نمی دانستیم که کدام است. در یکی از روز ها که با چند تن از استادان غرض صرف نان چاشت به کفیتریای پوهنتون رفتيم يکي از استادان برایم گفت می بینی‌ اودختریکه پطلون سیاه وپیراهن جگری به تن دارد دختر ریس جمهور است. بعد از انروزمن اکثراً او را میدیدم که با همصنفی هایش در کفیتریای پوهنتون همان غذای که به سه افغانی به محصلین بفروش می رسید می‌خوردو هیچ کس نمی دانست که دختر ریس جمهور است. بعضی اوقات از استادانی که این دختر شاگرد شان بود می شنیدم که وی همیشه با بس شهری ویا موتر فولکس با برادرش به پوهنتون می اید. این دختر زرلشت نام داشت وهمان دختریست که در شب ۷/۸ ثورسال ۱۳۵۷ با پدر بزرگوارش و ۲۱ تن اعضای فامیل شان به شمول نواسه یکساله داود خان توسط کودتا چیان حزب خلق پرچم به شهادت رسانده شدند مگر تسلیم نگردیده بودند. از یادداشت های پوهنمل معین مرستیال.