هركه نياموخت از گزشته روز گار هيچ نياموزد ز هيچ اموز گار
نوشته: احمد سعيدي
امید ها وآرزو های مردم افغانستان پیوسته در گرو اما ها ، اگر ها و وکاشکی ها است.درین اواخر عدۀ زیاد از سیاستمداران شامل نظام سیاسی کشوربابررسی تحولات جاری منطقه ، آینده با امن ،پر سعادت ومطمئن افغانستان را مشروط بر همكاري حكومت ملي پاكستان میدانند وبا تأثر فراوان وصدای شکسته در گلو اظهار میدارند اگر پاكستان همكاري مي كند…؟دیگر افغانستان از تمام مشکلات نجات یافته بود، تروریسم والقاعده از بین مي رود وامنیت وثبات کامل شامل حال ما مي شود..چه امید وانتظاری؟ با چشمان اشک آلود وبیرق نیمه افراشته بخاطر مرگ بي نظير بهتو.
نمیدانم سیاستمداران کشور ما از کدام گذشتۀ خانوادۀ بوتو خاطرات نیک دارند كه دست پاي حزب مردم پاكستان را گرفته اند اگرپدر خانم بوتو بدست جنرال ضیاء الحق إعدام شد به معنی آن نیست که وی بجرم همدردی با ملت افغانستان مجازات شده است. پاکستانی ها اگر شعار دموکراسی را سر میدهند ویا یکی را إعدام ودیگری را تبعید ویا حکومت اضطراری إعلان میکنند همه اینها بخاطر مصالح ومنافع کشور خود شان است نه افغانستان. درست در زمان همان بوتوی پدر بود که تشکیلات ضد افغانستانی در پاکستان هسته گذاری شده وفعالیت های تخریبی پراگنده در گوشه های شرقی افغانستان بخاطر بی ثبات ساختن کشور ما براه انداخته شده بود و خانواده بوتوازمؤسسین دست اول هسته های مخالف افغانستان بحساب میروند.درین مورد به تاریخ نویسی نیاز نیست اکثر هموطنان ما تخریبات دهه هفتاد ویا زمان حاکمیت ذولفقار علی بوتورا تا هنوز فراموش نکرده اند.
اگر سیاستمداران افغان به این پندار باشند که ذولفقار علی بوتو اولین سیاستمدار یست که دموکراسی را در یک نظام کاملا ملکی پیاده نمود وشعاع آن از بلندای شمشاد بر سر زمین ما خواهد تابید، پنداریست نا درست وغیر واقعی . درست است که برخی از سیاستمداران پاکستان بخاطر رسیدن به قدرت شعار های را سر میدهند اما این شعار ها وکردار ها هیچکدام بخاطر افغانستان نبوده ونیست.مانند شعار های اخیر آصف علي زرداري که بخاطر جلب حمایت آمریکائیها از خود وی سر داده است نه بخاطر افغانستان.
اگر بی نظیر بوتو زنده میبود باز هم سود آن به افغانستان نمی رسید.
در مورد دورۀ حکومت پدر بی نظیر بوتو طور اجمالی اشارۀ صورت گرفت که ایشان هیچنوع علاقۀ به پیشرفت انکشاف واقتدار افغانستان نداشتند . وی در مورد افغانستان همان طرح واستراتیژی را داشت که بعد ها ها از طرف مسئولین خاص پاکستانی از ضیاء الحق شروع تا حال تطبیق شده ومیشود.واین ما هستیم که خودرا فراموش و به امید شعار های دیگران زنده مانده ایم . شخص زرداري هم بعد از شعار های فریبنده وجذاب در مورد افغانستان همان راه وروش را در پیش گرفته که جنرال ضیاء الحق دنبال میکرد حالا هم هیچ تضمین در جهت تغییر استراتیژی ان وجود نداشته وندارد.
دردو دورۀ زمامداری بینظیر بوتو افغانستان شدیدا به ثبات وامنیت نیاز داشت. دران وقت ثبات وامنیت کشور ما ازطرف استخبارات پاکستان برهم زده میشد وتمام زیر بناهای اقتصادی کشورما در هم ریخته بود.ولی گاهی هم بی نظیر جلو مداخلۀ استخبارات پاکستان را نگرفت.وهیچ زعیمی پاکستانی تلاش نکرده تا مشکل مخالفین سیاسی دولت افغانستان را از طریق مشوره ودیالوگ حل سازد، بلکه بر عکس گروه های مخالف سیاسی را به لشکر های نظامی تبدیل کردند تا علیه دولت خود بجنگند وافغانستان را همیشه بی ثبات پر اشوب وفقیر نگهدارند.
دورۀ اول صدارت بی نظیر بوتو وافغانستان: در زمان حاکمیت جنرال ضیاء الحق مجاهدین افغانستان مورد حمایت شدید پاکستان قرار داشتند ،اما بی نظیر بوتو که دران وقت یکی از فعالین سیاسی پر شهرت در منطقه بحساب میرفت همیشه علیه ضیاء الحق وحمایتش از مجاهدین افغانستان شعار میداد. دران وقت مجاهدین افغانستان سخت در هراس بودند که اگر بی نظیر قدرت سیاسی را در پاکستان بدست بگیرد دیگر تومار جهاد ومبارزه علیه شوروی ها بسته خواهد شد وخانم بوتومجاهدین را دودسته برژیم کابل تسلیم خواهد داد.تا اینکه جنرال ضیاء در یک سانحه هوای کشته شد وبعدا بی نظیر بوتو در انتخابات برنده وصدر أعظم پاکستان گردید. این روز برای مجاهدین افغانستان ماتم بیش نبود .همه فکر میکردند بی نظیرکه از دموکراسی ومخالفت با مجاهدین صحبت کرده این همان شعاریست که در کابل تکرار میشود لذا این دو نظام خط واحد دارند حرف مجاهدین تمام است. اما دیده شد که وی بر خلاف شعار های که میداد مانند استخبارات نظامی پاکستان عمل کرد و نقشه وپلان ضیاء الحق را تا آخر عملی نمود.
لذا دودوره صدارت حزب مردم پاكستان برای کسانیکه اندک شعور سیاسی داشته باشند درس وعبرت بود که هرگز باید فراموش نشود. دردورۀ اول صدارت وی مسئله شوروی ومجاهدین مطرح بود که وی هیچ گامی را در جهت حل سیاسی قضایای افغانستان بر نداشت و تا توانست آتش جنگ وکشتار را در افغانستان مشتعل ساخت. سیاست آن باخط جنرال ضیاء الحق هیچ تفاوت نداشت آنچه را که ضیاء الحق میخواست انجام دهد حزب مردم پاكستان هم بدون کم وکاست انجام میداد .هموطنان ما شاهد زنده دورۀ حکمروائی خانم بوتو بوده اند واما این کاشکی ها واگر ها زادۀ حس بی إعتمادی افغانها نسبت بخود شان است که همیشه انتظار دارند دست از خارج مرز های افغانستان دراز شود وگرۀ مشکل شانرا باز کند.وادامۀ حاکمیت واقتدار شانرا را تضمین نماید. ما چرا از دیگران انتظار داشته باشیم؟ ما چرا مشکل داخل خانه خودرا حل کرده نمیتوانیم؟ ما چرا به دیگران اجازه میدهیم تا تقدیر مارا رقم زنند وسر نوشت مارا تعیین کنند؟ چه اندیشه ذلیلی ؟ اندیشۀ که حس غلامی را در وجود ما تقویت می بخشد. ومارا وا میدارد تا سعادت خودرا خارج از مرز های افغانستان جستجو کنیم آنهم بدست دشمنان قسم خوردۀ خود.
دورۀ دوم زمام داری حزب مردم پاكستان.
زخم را که افغانستان از دورۀ دوم زمامداری خانم بوتو بر داشته تا هنوز خون آن جاریست.این زخم نه تنها بدن مارا مفلوج ساخته که روح وروان ملت مارا نیز به مریضی مزمن دچار ساخت. مریضی دشمنی اقوام وملیت های به هم برادر افغانستان که سالها در پهلوی هم زند گی میکردند وحال از از اثر ابتکار بی نظیر وجنرال بابر یکدیگر را دشمن میخوانند. دشمنان در داخل یک خانه؟.در زمان ضیاء الحق ونواز شریف بنیاد های اقتصادی در شهر ها از بین رفت واما در زمان خانم بوتو هستی مردم نیاز مند ده وقریه نیز غارت شد. آثار فرهنگی تاراج ونابود گردید تمام ابزار فلزی پارچه پارچه ویکجا باریشه درختان پسته واستخوان مرده ها به پاکستان انتقال گردید ودهات به آتش کشیده شدند. قلع وقمع اشجار مثمر وبه آتش کشیدن خرمن های گندم وتخریب بند های آب که شریان حیات مردم ده نشین بود توأم با قتل های دسته جمعی در هر گوشه وکنار به عداوت ودشمنی اقوام ساکن در کشور دامن زد وروح همزیستی مسالمت آمیزوبرادرانه را در بین ملت ما از بین برد.طوریکه امروز هم در سایت های انترنتی بعضی ها این عقده هارا تبارز میدهند وبنام نماینده اقوام وملیت ها خودرا دشمن یکدیگر قلمداد میکنند وهزاران مصیبت دیگر که هموطنان ما بار ها نوشته اند. منظور ازین نوشته اظهار مسرت وخوشحالی نسبت به مرگ یک انسان نیست.بلکه هدف این است که بدانیم، استراتیژی هر پاکستانی درمورد افغانستان واضح است وانتظار خوبی از دشمن کار درست نیست. ترا نادان امید غمگساری ها ز أفرنگ است * دل شاهین نسوزد برآن مرغیکه در چنگ است.
عدۀ از سیاستمداران وتحلیل گران اوضاع سیاسی کشور بخصوص سخنگویان دولت وحکومت نسبت به شعار های أخیر حكومت ملكي پاكستان نهايت اميد وار و ذوق زده شده اند.
به نظر من در قدرت بودن يا نبودن حزب مردم پاكستان هیچ تأثیر بر بهبود اوضاع امنیتی ورفاه اجتماعی افغانستان نداشت وندارد که ذیلا به دلائل آن اشاره میشود.
1- استراتیژی حکام پاکستان نسبت به افغانستان از قبل روشن است که از زمان ذولفقار علی بوتو تا حال یکسان إعمال شده است. بی ثباتی، نیازمندی وفقر افغانستان از أهداف استراتیژیک و ثابت پاکستان است که با آمدن مهره ها هر گز تغییر نمیکند.
2- تجربۀ دودوره حکومت بی نظیر بوتو و نوازشريف عملکرد آن در قبال افغانستان درس های بس عبرتناک است برای أهل خرد که بزودی هم فراموش نمیشود.
3- خانم بوتو دودوره صدارت را با افتضاح وفساد اداری پشت سر گذاشت بخاطر فرار از محکمه به تبعید دلخواه تن داد.واز طرف طبق قانون اساسی پاکستان بار سوم حق کاندید شدن وانتخاب شدن را بحیث صد ر أعظم نداشت ودر صورت تعدیل قانون اساسی بازهم چانس پیروزی آن نهایت ضعیف بود تقریبا به یک شخصیت نیمه عادی تبدیل شده بود.اگر كشته نميشد به قدرت نمي رسيد اما قتل ان موجب تخت پادشاهي به زرداري گرديد از سوي ديگر حزب عوامي نشنل پارتي كه حالا در صوبه سرحد قدرت را به دست دارد تا ديروز دوست افغانستان و به نفع افغانستان شعار مي دادن حالا به پيش گاه طالبان پاكستان زانو زدن اين مترقيان ديروز.
4-دلیل دیگر بیهوده بودن این امید ها این است: هرکس در پاکستان صدر أعظم شود باز هم بازی گری اصلی صحنه بخصوص در مورد افغانستان فوج واستخبارات پاکستان است که نیات وأعمال شان نسبت به افغانستان از نظر پوشیده نیست. اینکه سیاستمداران ما ذوق زده با بقدرت رسیدن مهره های پاکستان از احتمال بهبود وضعیت افغانستان صحبت میکنند گویائی این حقیقت است که سیاستمداران ودولتمردان استراتیژی پاکستان را نسبت به افغانستان درک نکرده اند واز گذشته درس نگرفته اند که خداوند عاقبت شان را بخیر داشته باشد.
5- مورد دیگر اینکه پاکستان در موقعیت قرار ندارد که از مهار ساختن طالب و القاعده درانسوی خط دیورند سخن بگوید .حال پاکستان در یک آزمون بزرگ قرار گرفته است آزمون بغاوت وشورش اجنسی ها وبرخی مناطق صوبه شمال غرب که طور بالقوه از کنترول حکومت پاکستان خارج است.حال بر ماست تا بجای شعار دا پشتونستان زمونژ شعار دا آزاد پشتونستان را سر دهیم تا از شراستخبارات پاکستان رها گردیم.ودست پاکستان را از گریبان خود کوتاه سازیم.
عجز ونیاز بدربار دشمن:
زبان عجز ونیاز وإعتماد به بیگانه هر گز مشکل افغانستان را حل نمیسازد.اگر ما انتظار داشته باشیم از نفوذ وقدرت همسایه به نفع خود استفاده کنیم در حقیقت به بیراهه رفته ایم این پندار حس بیگانه پرستی وخود فراموشی را درنهاد ما تقویت نموده همیشه مارا محتاج بیگانه ها میسازد.افغانستان باید ابتکار عمل را بدست گیرد وبه هر قیمت که میشود از امکانات داخلی استفاده نماید وهمسایه هارا مجبور سازد تا از مداخله وشیطنت دست بر دارند.والا اشک کباب باعث طغیان آتش است.در حاله كه همه ميدانند در تركيه زرداري با كرزي چه وعده داده بود تروریسم را از پاکستان ریشه کن کند .با کدام قدرت آیا اردو ودستگاه استخبارات پاکستان از زرداري اطاعت میکنند؟ هر گز نه، مگر اینکه در راستائی اشغال افغانستان باشد.