خیسور خوښ کړئTwitterFacebook

انتخابات مطمئن گام محکم درروند دموکراتیزه کردن کشور

دانش بختیاري

  توسعه    مشروعیت       و نقش نخبگان جامعه ,

افغانستان باگذر ازعوامل مزمن تاریخی و بحران سی ساله معاصر ,  اینک درحال حرکت هرچند بطی بسوی توسعه , بازسازی ونوسازی ساختارهای سیاسی , اقتصادی واجتماعی خود می باشد . ودرتقسیم بندی های متعارف علم سیاست , درردیف کشورهای درحال توسعه وکشورهای درحال گذار ازبحران به سوی پیشرفت قلمداد می گردد.

سوال اساسی این تحقیق علمی وپزوهشی این است که : افغانستان چگونه خواهد توانست علیرغم موانع متعدد وبازدارنده مانند : فقر , بیسوادی , جامعه نامتجانس سنتی وقبیله ای و احزاب موسومی و شخصی مسیرتوسعه را موفقانه سپری و نظام قانونمند ودموکراتیک را درجامعه تثبیت نمایند ؟

قبل ازائه هرتئوری علمی درجهت توسعه کشورها ی جهان سوم باید به این نکته توجه نمایم که : هرکشور به تناسب شاخصه ها وسنت ها ی حاکم برجامعه شان ازویزه گی ها ی خاص برخورد ارهستند که این امر تئوری های خاص خودشان را می طلبد :

برینگتون مور , مجموع تئوری ها و روش های دمکراسی سازی را درسه فاکتور مورد بررسی قرارداده است :

1 :   تئوری مدرنزاسیون   یا   نوسازی :   این مدل برگرفته ازکشورهای غربی است  که جاگزین کردن فرهنگ مدرن به جای فرهنگ سنتی وقبیله ای بهترین شیوه برای توسعه وپیشرفت کشور تلقی می شود .چرا تازمانیکه شاخص ها ی فرهنگ مدرن ازقبیل : قانونگرائی ,  رفع تبعیض وحقوق شهروندی و عدالت اجتماعی وآزادی جامعه  مدنی  درجامعه ای تحقق نیابد , مردم آن کشور روی خوشبختی را نخواهد دید .

2:   تئوری فاشیستی :  این نظریه برخلاف مدرنزاسیون ,  اراده فوی رهبران سیاسی و شخصیت های قدرتمند را بهترین راه توسعه وترقی کشور تلقی می کنند : بطور مثا ل کشورهای  آ لمان و ایتالیا نمونه  موفق این تئوری است که بوسیله اراده رهبران ازبالا به پاهین جامعه بصورت تحکمی دربدنه جامعه تزریق شد .

3:   تئوری مارکسیستی :  دراین نظریه راه رسیدن به توسعه ازطریق  انقلاب سوسیالستی و کارگری میسرومقدورخواهد بود چرا که نظام های سیاسی جهان سوم وفرهنگ اجتماعی شان اجازه توسعه وپیشرفت را نمی دهد مگر اینکه ازطریق انقلاب کارگری نظام ها را سرنگون و توسعه انقلابی درجامعه ایجاد نمایم مثل کشورهای روسیه وچین که یا انی الگو خودرا به توسعه رسانیدند .    1

علیرغم این دیدگاه ها ی متفاوت ومختلف  , شاید بتوان یک نفطه مشترک درتمامی این تئوریها برای حل معضل افغانستان پیداکرد که متناسب به خصوصیات آن باشد .

نقطه مشترک تما م این تئوری ها برای توسعه وپیشرفت افغانستان این است که , پیش شرط اساسی ودستیابی به هرگونه موفقیتی درزمینه توسعه ونوسازی درکشور :  موجودیت وحضور دولت مقتدرمرکزی است که ازمقبولیت و مشروعیت مردمی برخوردارباشد .

اگر دولتی ازچنین شرائطی برخوردارنباشد دیریا زود ازمسیر واقعی توسعه ونوسازی منحرف خواهد شد وکشور گرفتار همان مصائب ومشکلاتی خواهد شد که افغانستان ومردم مظلومش بارها بارها انرا تجربه کرده اند .

دیوید اسیتون , ازتئوریسن های معروف جوامع بعد ازبحران وعقب مانده , سه نوع منبع مشروعیت ومقبولیت را برای نظام های سیاسی ورزیم ها قایل است :

1:  مشروعیت ومقبولیت  ایدئولوزیک

2: مشروعیت و مقبولیت ساختاری

3: مشروعیت ومقبولیت شخصیتی

1: درمشروعیت نظام های ایدئولوزیک , نظام سیاسی تجسم کمال مطلوب وهدف وآرمانهای اعضای جامعه تلقی می شود ومعیارخوبی وبدی مردم درچنین جامعه به دلبستگی و محبت نظام مهک زده می شود  وفضیلت افراد به تقرب آنها به نظام بستگی خواهد داشت .

اگرچه این نوع مشروعیت بیشتر دردوران جنگ سرد ودرفضای نظام بین المللی دوقطبی مطرح بود لاکن بافروپاشی نظام دوقطبی و تلاش امریکا برای تک قطبی کردن جهان , این انگیزه ها درقالب بنیاد گرائی اسلامی بصورت جدی ترآن درمحافل غیررسمی مطمع نظر قرارگرفته است و درواقع اتکاء نظام های سیاسی به این نوع مشروعیت ومقبولیت اجتماعی بسیارکم رنگ شده است .

2: درمشروعیت ومقبولیت ساختاری , اصول وقوانین درواگذار ی واعمال قدرت وجود دارد که پایه هیمن اصول مردم اعتبار ساختارها ونهاد های حکومت را می پذیرند .درواقع دراینجا این نهاد ها و ساختارهای قانونی ونحوه عملکرد آنهاست که زیربنای حفظ واستمرا رمقبولیت مردمی نظام را پایه ریزی می کنند .

3: مشروعیت و مقبولیت شخصیتی ,دراین نوع مشروعیت نظام های سیاسی تا حدی زیادی به حمایت وجانبداری رهبران وشخصیت های برجسته که درنظر مردم قابل اعتماد هستند , اتکاء دارد .

درکشورها ی سنتی و درحال توسعه , این شخصیت های برجسته ورهبران  و به تعبیر سیاسی آن  نخبگان جامعه هستند که نقش مهم وحیاتی را بعهده دارند .

افلاطون برای تثبت موقعیت آنها دربین مردم , جامعه را به سه دسته تقسیم می کند :

1: اکثریت مردم که تولید کنندگان هستند

2:جنگ آوران  وسربازان که به دلیل خصایص جنگ سالاری حکم قلب دربدن را دارند

3: فیلسوفان وحکما که به دلیل فضیلت شان حکم راس جامعه را دارند

نظریات جدید علم سیاست که بیشتر مثاثر ازنظریات افلاطون و علمای یونان باستان است , آنها نیز به نظریه الیتسم اهتمام داشته واجتماع بشری را به دوگروه : مردمان پیش روهدایت گرو مردمان عادی دنباله رو تقسیم میکنند .

بنابراین قرارگرفتن رهبران اعتقادی مردم درکنارنظام های سیاسی مخصوصا , کشورهای درحال توسعه و یا کشور های بعدازبحران , مقبولیت نظام را درافکارعموم تسریع کرده و پایه های مشروعیت آنرا محکم می سازند .

زمانیکه کشور درحد مطلوبی ازتوسعه متوازن رسید وازحالت نامتعادل خارج  ومردم هم ازرشد فرهنگی لازم برخورد ارشدند , دراین صورت مشروعیت های فردی وشخصیتی آهسته آهسته زنگ باختیه و بقول ماکس وبر

باگذرازاین مرحله ناپایدار وگذرا , مشروعیت قانونی وساختاری درجامعه تثبیت و مسیرتوسعه اررشد چشمگیری برخوردارخواهد شد .

پیام وتوصیه که این تحقیق علمی با استناد به نظریات اکادمیک برای نسل های با درک ودرد خود به دنبال دارد این است که : تقویت حاکمیت مرکزی و اقتدارملی ازنیازهای مبرم جامعه امروز ماست وهرگونه پیشرفت وترقی درجامعه  مستلزم آن است تا هرگونه مشروعیت بخاطر تثبیت حاکمیت مرکزی ومقبلویت ومشروعیت آن مسولانه درپای آن قربانی شود .

واگر قرارباشد با استفاده ازهرنوع فرصتی هرشخص وهرحزب وهرجریان سیاسی بفکر تثبت و تحکیم پایه خود باشد درآنصورت مشروعیت ومقبولیت  حاکمیت مرکزی تضعیف و بقول توماس هابز بحران های قومی , سمتی و جریانی در کشورتشدید وجامعه را  به سوی خواهند کشاند که گرگ همدیگر خواهند شد

نتیجتا دموکراسی به عنوان یک ضرورت وبهترین شیوه حکومت مخصوصا برای کشورهای که دارای بافت وترکیب نامتجانس اجتماعی هستند , زمانی دریک جامعه محقق خواهد شد که روشنفکران و سیاستمداران آن ازشعار مفاهیم  وتکراروازه های دموکراسی پرهیزکرده و درصحنه های عمل , صادقانه عمل نمودن به آن راجز اهداف ورسالت ملی خود تلقی کنند

امروز جامعه ما بخاطر رسیدن به مرحله حاکمیت ملی عقلانی , بیک تحول بنیادی فرهنگی اجتماعی .نیازمند است واین تحول باید بدورازهرنوع تعلقات  وتعصبات به خیروفلاح حا ل وآنیده کشور بیاندیشد وحاکمان هم با توجه نیت و صداقت شان نسبت به این تحول نجات بخش مورد حمایت جامعه قرارگیرد و اساسا یک معامله وتعامل مبتنی بر مسولیت دوسویه مورد توجه واهتمام قرارگیرد تا بدینوسیله زمیینه های فساد ازجامعه رخت بربسته و شاهد برقراری وحدت ملی و استقرار حاکمیت ملی مبتنی برخواست مردم و عملکرد صادقانه حاکمان خود باشیم .

یکی ازنشانه های بارز فضای دموکراسی درکشور مااوج گرفتن   تب وتاب رقابت سیاسی درانتخابات  است

سایه افگند ن تب انتخابات درسیمای شهرها وقصبات کشور بصورت مشارکت سیاسی فعال حکایت ازآن دارد که مردم ما بدرجه ای ازعقلانیت سیاسی رسیده است که رهبران سیاسی باید خودرا مطابق افکارعموم جامعه شان براساس انتظارات مردم و نیازهای ملی وفرهنگ بومی شا ن عیارکنند

حضورد رعرصه های انتخاباتی  , فرهنگ دموکراسی و دیگر پذیری را میطلبد  واین فرهنگ انتفال قدرت را به صورت مسالمت آمیز آن  درپی دارد لذا ازشرائط اولیه ورود دراین بازی پرهیز ازخشونت وتوهین به رقیب است

تمامی شهروندان بالغ و کاندیاتوران محترم باید بدانند که برگزاری انتخابات ورقابت سالم بدورازهرنوع عیب ونقص بهترین میراث فرهنگی واجتماعی است که برای نسل ها ی بعدا زما به عنوان یک سرمایه ملی وافتخارجمعی ازما به یادگار می ماند .

بنده معتقد م که که اگر قراراست دموکراسی به عنوان یک ضرورت شرط توسعه کشور ما درهمه ابعاد اجتماعی مورد قبول قرار گرفته است , شرط لازم آن داشتن یک نظام وحاکمیت مرکزی مشروع و مقبول اجتماعی است

لذا برای رسیدن به این آرمان ملی نیازمند انتخاب کسی هسیتم که با تجریه پیمودن راه پرپیچ وخم دموکراسی طی

یک دوره حساس و پرازمانع امروز کشتی طوفان زده دموکراسی را ازتلاطم ها نجات داده و با دستاوردهای مختلف درعرصه های سیاسی , خدماتی , فرهنگی , اجتماعی , رسانه ای و راه های مواصلاتی که نقش جغرافیایئ افغانستان را دراحیا ترنزیت منطقه وبین المللی بیش ازپیش برجسته ترساخته است ومطمئنا که با گزینش حامد کرزی برای دوردوم ریاست جمهوری ضمن جلوگیری ازتجریه جدید پرهزینه , اهداف ملی واسلامی

اورا که خواست همه ملت اسست مورد حمایت وتقویت مجدد خویش قرارداده ایم