مذاکرات دوم صلح نتیجهای در پیخواهد داشت!
نویسنده: محمد ظاهر رحیمي
روند جاری صلح در افغانستان بر پایههای سیاستهای تعریف شدهای کشورهای ذیدخل در امور سیاسی افغانستان تبیین میگردد.
آنچه قابل بحث اند، محوریت صلح و جنگ در این کشور به جناح های بیرونی مرتبط اند که تعیین مسیر سیاست، خط فکرایدئولوژیکی و جریان صلح و جنگ را باید از سمت مشخص و مطابق به حفظ منافع آن سمت تحکیم و ترویج نماید. آنچه دور اول مذاکرات مبین یک نوع پالسی ساختاری بود؛ که طالبان بارمبنای آمریکای خود و همه ساختار های مذاکرات و طرفین اصول باید همان توافق نامه دوحه باشد؛ این توافق هسته ساختار نظام آینده را شکل دهند و همه مشروعیت و مبنایی را بر این توافقنامه وفق میدهند و این معامله قرن را نه هیات مذاکره و ته مردم و دولت افغانستان میداند که چه سناریوی در راه اند. در مقابل دولت جمهوری اسلامی افغانستان در یک خلای کامل رهبری ومدیریتی قراردارد، امنیت و پالسیهای تامین اذهان عامه دریک مسیر ناامید کننده قرار گرفته اند، هرروز افغانستان شاهد یک ترور و قتل هدفمند اند که ضعف بارز دولت در امور رسیدگی به قاتلین و مرتکبین این قضیه کاملا برملااند که هنوز رویداد تاریک بعضی از این قضایای از درون کابینه و نهادهای دولتی سربلند نموده اند؛ کسی هنوز به پنجه قانون و مکافات اعمال خود دست نیافته اند.
جریان صلح که در دور اولخود فاقد یک نتیجه مطلوب بود که بعضی مسائل های عمده و اساسی جناحهای گفتگو به یک تضاد کامل مواجه بوده اند و طالب را همان ساختار ۲۵ سال قبل تعریف میکند که باور به حقوق زنان، حقوق اقلیتها، جایگاه مذاهبها و سایر مسائل عمده را هنوز به رسمیت به دور میز مذاکره نمی شناسد.
اما اگر تئوری صلح را به دقت بررسی نمائیم، جریان صلح موجود فاقد یک تمام نمایی از اراده صلح خواهی اند، اگر اراده برای فراهم ساختن امنیت و آرامی باشد؛ اصل کامل آتش بس را به اجرا بگذارد ولی در این سناریو هر دو جناح مذاکره فاقد یک صلاحیت اند که در تامین مذاکرات اعمال نمایند.
طرف طالبان در یک نوعیِ ماهیت ابزاری قراردارد که مشروعیت جنگ و وحشت را مبنایی دینِ قلمداد میکرد و بعد از توافق دوحه با آمریکا مشروعیت آمریکایی پیدا کرد که حفظ جان سربازان آمریکایی و نجنگیدن با آمریکای یک اصل شناخته شده در اصل مذهب طالب امروزی اند و کشتن هر افغان مظلوم و بیگناه کلید رفتن مشتاقان بهشت تبیین میگردد.
اما رسیدن آستانه دوم مذاکرات با یک تغییر سیاست در امور افغانستان همراه میگردد؛ که حکومت جدید در آمریکا چه گزینه با طالبان به پیش خواهند گرفت و تدوام توافقنامهای دوحه و جریان دوستی با طالبان را چگونه به بحث خواهند گرفت؟!
کشورهای همسایه و قدرت های موجود منطقه مانند ناتو، روسیه و چین برای رسیدن به منافع ونقش آن در فرایند صلح قابل بحث اند که چگونه این کشتی شکسته را در سرحد ساحل همراهی میکند.
دبیرکل سازمان ناتو با یک نوع نگرانی وضعیت افغانستان را بیان نمود و آینده را در یک سرحد ناتعریف شده باقی گذاشته که گویا جریان صلح کنونی با یک نوع تضمین و ثبات همراه نمی باشد.
دبیرکل سازمان ناتو چنین اظهار نظر در قبال این فرایند صلح کرده اند: دبیرکل ناتو در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که آیا در صورت عدم خروج ناتو از افغانستان، خطر حملهی مجدد طالبان به سربازان خارجی وجود دارد یا خیر، گفته است که خطر در برابرهر گونه تصمیمی که بگیرند، وجود دارد.
استولتنبرگ گفته است که اگر تصمیم به ترک افغانستان بگیرند، این خطر وجود دارد که دستآوردهایی را که در مبارزه با تروریزم بینالمللی برای جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به لانهی تروریزم داشتهاند، از دست خواهند داد.
او همچنان گفته است: «اگر بمانیم، البته این خطر وجود دارد که شاهد افزایش جنگ و خشونت خواهیم بود و ما درگیر یک منازعهی نظامی طولانیمدت در افغانستان خواهیم ماند.»
اما آنچه بنده معتقدهستم که آب از سرچشمه گلآلود اند، افغانستان یگانه محل تنش تروریزم قرار گرفته اند و تداوم جنگ در قالب این نشست ها چگونه تداوم پیدا کند، اما آروزی دیرینه همه صلح و آرامش اند و تا این رویا به حقیقت واصل شود!